نقدی بر تازه ترین سخنان مسعود پزشکیان درباره الزام مذاکره
مذاکره در آیینه هیبت، نه در سایه نیاز
گفتوگو، زمانی مولد است که از موضع «میتوانم نیایم، اما آمدهام» آغاز شود، نه از موضع «جز آمدن، راهی ندارم».

مصطفی صادقی / سردبیر: گاهی، پیش از آنکه بر میز مذاکره بنشینی، طرف مقابل با شنیدن یک جمله، تمام خطوط بازی را در ذهنش بازنویسی میکند. گاهی، یک «لحن» پیش از هر سند و توافقی، نقشه میدان را تغییر میدهد. ما در سیاست، بارها این خطا را مرتکب شدهایم که حقیقت را با تمامی زوایای عریانش، بیهیچ پرده و پوشش راهبردی، به مخاطب تقدیم کنیم و غافل ماندهایم که در بازی قدرت، حقیقتِ بیمحافظ، گاه شمشیری است که دستهاش در دست دیگری است.
پزشکیان، با آن جملهاش—که «اگر مذاکره نکنیم، چه کنیم؟ حتی اگر هستهای را بسازیم، دوباره میزنند»—خواسته یا ناخواسته، همان نقطهای را نشانه گرفت که حریف همیشه در پی دیدنش بوده: حس ناگزیر بودن ما.
در سیاست، ناگزیر بودن بدتر از شکست است
سیاست بینالملل، نه دادگاه عدل جهانی است و نه میز گفتوگوی خانوادگی. در این صحنه، هر نشان از «باید» و «چارهای نداریم»، آوای پیروزی برای طرف مقابل است. مذاکره، اگر در هیبت انتخاب آزادانهات نباشد، بدل به تنگنایی میشود که دیوارهایش را دیگری میچیند.
در ذهن حریف، چنین اظهاراتی معادل کد روشن است: «طرف مقابل به نقطهای رسیده که هر قیمتی را میپردازد تا به میز بازگردد.» و آنگاه، سنگینی شروط، نه بر اساس موازنه، که بر اساس میزان عطش تو تعیین میشود.
در جهان امروز، صحنه مذاکره پیش از اولین دستدادن، معماری میشود؛ با پیامها، تصویرها و حتی سکوتها. هر جملهای که پیش از شروع گفتوگو، بوی درماندگی بدهد، ستونهای این معماری را سست میکند. فی الواقع پیش از برخورد شمشیرها، نگاههاست که سرنوشت میدان را رقم میزند.
ما باید پیش از هر نشستن، این تصویر را بر ذهن طرف مقابل حک کنیم که «مذاکره، یکی از گزینههاست، نه تنها راهمان». این تصویر، دست ما را در گرفتن و ندادن امتیازها پرقدرت میکند.
سیاستمدار، باید چنان سخن بگوید که در لایههای جملهاش، «میتوانم نیایم» حضور داشته باشد، حتی اگر در دلش میداند که آمدن لازم است. این، هنر پنهانکردن اضطرار و آشکارکردن اختیار است.
وقتی در بیان پیشادیداری، صریحاً به بنبست خود اشاره میکنی، همانجا، ابزار چانهزنی را از خود سلب میکنی. این همان خطری است که اکنون در برابر ما ایستاده: ورود به مذاکره با پرچم سفید روانی، پیش از آنکه حتی برگههای توافق دیده شود.
نیاز، اگر دیده شود، ضعف میشود
در روابط قدرت، نیازِ دیدهشده، به ضعف ترجمه میشود. و ضعف، به امتیازدهی یکطرفه. آنکه بر میز مینشیند باید شمایل کسی را داشته باشد که گزینههای متعدد در جیب دارد و این میز، تنها یکی از آنهاست. حتی اگر در واقعیت، جیبها پر هم نباشد، صحنه سیاست را باید با جیبهای پرِ نمایشی اداره کرد.
مذاکره، نه کنشی اخلاقی است و نه عملی شاعرانه؛ عملی است قدرتمحور که بر ستونهای «برداشت طرف مقابل» بنا میشود. اگر میخواهیم در این میدان، دستکم به موازنهای نسبی برسیم، باید یاد بگیریم چگونه خواسته خود را در کوزه پنهان کنیم، نه آنکه پیش از رسیدن به چشمه، آن را به همه نشان دهیم.
گفتوگو، زمانی مولد است که از موضع «میتوانم نیایم، اما آمدهام» آغاز شود، نه از موضع «جز آمدن، راهی ندارم». پزشکیان، شاید خواست بیپرده حرف بزند، اما در جهان سیاست، بیان اگر بیپرده باشد، اغلب بیدفاع هم هست.
دیدگاه تان را بنویسید