نقد فردا بر بیانیه جبهه اصلاحات در غیاب تحلیل قدرت و زمانه

سیاست بی‌میدان، زبان بی‌قدرت

کد خبر: 1373288

در غیاب قدرت، فهرست آرزوها جز رمانتیسیسم سیاسی نیست.

سیاست بی‌میدان، زبان بی‌قدرت

مصطفی صادقی / سردبیر: در لحظه‌ای که ژئوپلتیک منطقه خون‌چکان است و معادلات قدرت در حال بازتعریف، صدور بیانیه‌ای از دل جریان اصلاحات که نه بوی میدان می‌دهد و نه رنگ واقعیت دارد نه تنها پاسخی به اکنون نیست، بلکه پژواکی است از گذشته‌ای دور. این سطور تلاشی است برای نقد آن زبان، آن تصویر و آن سیاست و البته دعوت این جماعت به بازاندیشی، پیش از آن‌که دیر شود.

بیانیه اخیر جبهه اصلاحات ایران، بیش از آنکه پژواک آگاهانه‌ای از شرایط اکنون باشد، تنها صدایی است از متنی دفن‌شده در خاطره‌ای سیاسی. متنی که نه فقط در تقویم عقب‌مانده، بلکه در تحلیل، زبان و صورت‌بندی مفهومی نیز به طرز تأمل‌برانگیزی متروک است. گویی نویسندگان بیانیه نه در میانه جهانِ گسسته پس از جنگ ۱۲ روزه، بلکه در چند دهه قبل، در خلاء خوش‌خیالی لیبرال و نظم تک‌قطبی جهانی، متنی را برای ایرانی فرضی نگاشته‌اند که نه جغرافیایش آشناست و نه زمانه‌اش.

بیانیه، فاقد نسبتی اصیل با اقتضائات نظم نوظهور جهانی است. نه تغییری در معادلات قدرت منطقه‌ای را بازمی‌شناسد، نه صعود نظم اوراسیایی و بازگشت ژئوپلتیک سخت را می‌فهمد و نه از زوال روایت نولیبرالی دموکراسی، که طی دهه گذشته در خاورمیانه با خون و سرکوب و فروپاشی آزموده شد، نشانی دارد. زبان بیانیه، همچنان در مدار لیبرال دموکراسی انتزاعی می‌چرخد؛ جهانی که سال‌هاست از میدان سیاست حذف شده و جای خود را به مناسبات خشنی داده که در آن قدرت، نه صرفاً نرم، بلکه عریان و بازدارنده است.

اگر دقیق تر نگاه کنیم، این بیانیه اصلا شباهتی به «پروژه» ندارد، به «مانیفست» هم نمی‌ماند و حتی «گفتمان» هم نیست. بیشتر می‌توان آن را «فهرست مطالبات گسسته» یا به تعبیری مجموعه‌ای از «گفتمان‌های ناکام برآمده از سوژه‌های سرکوب‌شده» دانست که در غیاب قدرت چانه‌زنی، تنها قابلیت بازتولید خود را دارند. فقدان انسجام در منطق درونی و نیز غیبت عقلانیت استراتژیک، این متن را به کلیشه‌ای از گذشته بدل ساخته است.

سیاست اما نه حوزه بیان آرزوها، بلکه میدان تنظیم نسبت‌هاست. در غیاب قدرت، فهرست آرزوها جز رمانتیسیسم سیاسی نیست. نویسندگان بیانیه از تعلیق داوطلبانه غنی‌سازی و خروج نیروهای نظامی از عرصه سیاست و اقتصاد سخن می‌گویند، حال آنکه ما در جغرافیایی هستیم که در آن بقاء نه با گفت‌وگو، بلکه با بازدارندگی تضمین می‌شود. پرسش بزرگ این جاست که چگونه می‌توان سخن از آشتی ملی گفت بی‌آنکه نسبت آن را با نظام تهدیدات تعریف کرد؟ چه معنایی دارد «ترک تخاصم» در شرایطی که دو قدرت اتمی به ایران حمله کرده‌اند؟

آنان که این بیانیه را نوشته اند لابد می دانند که در سپهر سیاست منطقه‌ای، امنیت مقدم بر توسعه است و بقاء پیش‌فرض اصلاح. بیانیه جبهه اصلاحات، این معادله بدیهی را نادیده می‌گیرد. دفاع از قدرت بازدارنده به معنای ضدیت با اصلاح نیست، بلکه پیش‌شرط امکان آن است. اصلاح در جهانی ممکن است که در آن توان چانه‌زنی، سهم از قدرت و استقلال در بازی بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای حفظ شده باشد. پیداست که هر اصلاحی که در متن فروبستگی ژئوپلتیک شکل گیرد، پیشاپیش عقیم است.

وجه دیگر ضعف بیانیه، فقدان توجه به لایه‌های طبقاتی و اجتماعی جامعه ایران است. گویی سوژه مورد خطاب، تنها طبقه متوسط شهری و نخبگان فرهنگی‌اند؛ در حالی که بخش فرودست جامعه، حاشیه‌نشینان و بدنه معیشت‌زده که جنگ و تحریم را با گوشت و استخوان حس کرده‌اند، اصلا نیستند. این حذف، نه فقط از منظر عدالت، بلکه از هر نگاه دیگری نیز فاجعه است: چرا که مشروعیت سیاسی بدون نمایندگی طبقات پایین، سراب است.

از نظر زبانی نیز بیانیه هنوز در چنبره واژگانی خنثی و ناکارآمد گرفتار است. زبان، برخلاف آنچه می‌پندارند، صرفاً ابزار بیان نیست؛ زبان، قدرت می‌سازد، مرز می‌کشد و واقعیت را صورت‌بندی می‌کند. وقتی زبان از میدان واقعیت گسست پیدا کند نه فقط اثر نمی‌گذارد، بلکه خود به ابزاری برای بی‌اثری بدل می‌شود. زبان این بیانیه، نه فاعل سیاسی می‌سازد، نه امکان ائتلاف می‌آفریند، نه نیروی نو تولید می‌کند.

در نهایت، باید گفت که جبهه اصلاحات اگر بخواهد همچنان بازیگری مؤثر باقی بماند، نیازمند یک بازسازی جدی در زبان، منطق گفتمانی و راهبرد سیاسی است. نیازمند آن است که از «طلبِ اصلاح» عبور کرده و به «طراحی اصلاح» برسد. این گذار، تنها در صورتی ممکن است که از نو با اقتضائات قدرت، توازن‌ها، تهدیدها، و مختصات اکنون روبه‌رو شود.

اصلاح‌طلبی، تنها وقتی امکان دارد که از خیال‌انگیزی بیرون آید و در کف میدان، در نبرد روایت‌ها و قدرت‌ها، بتواند صورتی از آینده ترسیم کند که هم ممکن باشد و هم مطلوب وگرنه تکرار مکرر بیانیه‌هایی از این دست، چیزی جز فرسایشِ سرمایه نمادین جریان اصلاحات به‌بار نخواهد آورد.

 

۱

دیدگاه تان را بنویسید