حلقه نیابتی تاجزاده

کد خبر: 1373837

بیانیه اخیر جبهه اصلاحات واکنش‌های گسترده‌ای را در فضای سیاسی کشور به دنبال داشته است. منتقدان معتقدند این بیانیه نه‌تنها در تضاد با واقعیت‌های میدانی و شرایط امنیتی کشور قرار دارد، بلکه عملا به انسجام ملی ضربه وارد کرده است.

حلقه نیابتی تاجزاده

صبح نو نوشت: بیانیه اخیر جبهه اصلاحات واکنش‌های گسترده‌ای را در فضای سیاسی کشور به دنبال داشته است. منتقدان معتقدند این بیانیه نه‌تنها در تضاد با واقعیت‌های میدانی و شرایط امنیتی کشور قرار دارد، بلکه عملا به انسجام ملی ضربه وارد کرده است.  نخستین نکته قابل تأمل در این بیانیه، هم‌زمانی انتشار آن با اوج‌گیری فشارهای آمریکا و اسرائیل علیه جمهوری اسلامی است. طی ماه‌های اخیر مقامات آمریکایی بارها از لزوم «تغییر رفتار ایران» سخن گفته و نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نیز آشکارا بر ضرورت «شکاف‌افکنی در ساختار داخلی ایران» تأکید کرده است. جبهه اصلاحات در چنین شرایطی با ترکیب موضوعات داخلی و خارجی پیام اختلاف در داخل کشور صادر کرده است.  از منظر اقتصادی این بیانیه با سکوت در برابر تحریم‌های آمریکا و بی‌توجهی به سیاست مقاومت، بازتابی از همان رویکرد خوش بینانه به غرب است . نکته مهم‌تر آن است که این مواضع در شرایطی مطرح می‌شود که هنوز جنگ به صورت کامل پایان نیافته است.  در چنین فضایی، بیانیه جبهه اصلاحات بیش از آنکه محصول یک تحلیل ملی باشد، به نظر می‌رسد که تکرار حرف های رادیکال گذشته در جهت تضعیف وحدت ملی است. از منظر امنیت ملی، این نگرش می‌تواند پیام‌های اشتباهی به دشمن مخابره کند. وقتی جریان‌های داخلی، به جای نقد سازنده و ارائه راهکارهای ملی،  گزاره‌های تغییر رفتار را تکرار می‌کنند زمینه برای امتیازگیری فراهم است. این وضعیت می‌تواند کشور را در معرض دور جدیدی از تحریم‌ها و تهدیدها قرار دهد. در مجموع، بیانیه اخیر جبهه اصلاحات نه‌تنها دردی از جامعه دوا نمی‌کند، بلکه با برجسته‌سازی مطالبات غیرواقعی و نادیده گرفتن تهدیدهای بیرونی، عملا در مسیر نادرستی حرکت می‌کند.  ازاین‌رو، نقد جدی این‌گونه بیانیه‌ها و هوشیاری افکار عمومی، ضرورتی انکارناپذیر برای صیانت از منافع ملی است. 

 جبهه اصلاحات یا حزب اتحاد؟ 

یکی از واقعیت‌های امروز اصلاح‌طلبان آن است که عملا احزاب این جریان یا تعطیل شده‌ و یا به حاشیه رانده شده‌اند. احزابی چون ندا، اعتماد ملی و حتی کارگزاران بارها مواضعی مغایر با جبهه اصلاحات اتخاذ کرده‌اند. بااین‌حال، مدعیان اصلاح‌طلبی همچنان می‌گویند «ما برآیند اصلاحاتیم!» اما واقعیت روشن است: جبهه اصلاحات امروز بیش از هر زمان دیگری به حزب اتحاد ملت تقلیل یافته است. در واقع، جبهه‌ای که قرار بود محلی برای اجماع احزاب گوناگون باشد، اکنون به انحصار حلقه‌ای محدود درآمده و انگار نیروهای نیابتی تاجزاده، آن را در قبضه خود گرفته‌اند.

به یاد داریم که در انتخابات ۱۳۸۸، میرحسین موسوی حتی پیش از پایان رأی‌گیری، خود را پیروز قطعی اعلام کرد و کشور را در بحران و آشوبی ۸ ماهه فرو برد. مشارکت ۸۵ درصدی مردم که می‌توانست نقطه افتخار ملی باشد، به کام ملت تلخ شد. امروز نیز همان حلقه با همان نگاه، در بیانیه‌های خود سخنانی می‌نویسند که عملا علیه منافع ملی است. بیانیه اخیر جبهه اصلاحات - که شباهت آشکاری به مواضع موسوی دارد - نه‌تنها مخالف اتحاد ملی است، بلکه اقتدار کشور را نشانه گرفته است. 

تناقض در مواضع اصلاح‌طلبان 

سال‌ها اصلاح‌طلبان به توان نظامی و اقتدار موشکی کشور کم‌لطف بودند و آینده ایران را در «گفت‌وگو» می‌دیدند نه قدرت بازدارندگی و امروز هم در بیانیه خود همین نگاه ادامه دارد . گرچه اشاره ای هم به میدان می شود ؛ اما بلافاصله همان‌ها در ادامه از «آشتی ملی، تعامل سازنده با جهان و رفع نظارت استصوابی» سخن می‌گویند؛ عباراتی مبهم و دوپهلو که چیزی جز تکرار شعارهای ناکام گذشته نیست. 

اصلاح‌طلبان در بیانیه خود نوشته‌اند: «روان جمعی ایرانیان زخمی است و سایه ناامیدی و اضطراب بر زندگی مردم سنگینی می‌کند.» این در حالی است که ملت ایران با پیروزی در جنگ ۱۲ روزه علیه صهیونیست‌ها، غرور و همبستگی ملی تازه‌ای را تجربه کرد. اگر روح و روانی زخمی است، آن متعلق به افرادی است که معتقد بودند جامعه در حال فروپاشی است. 

اصلاح‌طلبان در بیانیه خود به تورم، رکود و مشکلات معیشتی اشاره کرده‌اند، اما مگر نه اینکه بخش عمده این بحران‌ها حاصل حمایت همین جریان از دولت‌هایی است که نسخه‌های خود را در اقتصاد پیاده کردند و کشور را دچار عقب‌ماندگی و تورم افسارگسیخته ساختند؟ امروز کسانی معترض شرایط اقتصادی هستند که خود بانی و پشتیبان چنین وضعیتی بودند. 

در بیانیه اخیر جبهه اصلاحات، خواسته‌هایی چون آزادی زندانیان امنیتی، بازگشت نیروهای نظامی به پادگان‌ها، تغییر قوانین زنان به سبک غربی، تعلیق غنی‌سازی و آغاز مذاکره مستقیم با آمریکا مطرح شده است. این‌ها دقیقا همان خواسته‌های غیر ملی است که در پوشش الفاظی به ظاهر خیرخواهانه بیان می‌شود. 

 تناقض آشکار در مواضع آذر منصوری 

آذر منصوری، دبیرکل حزب اتحاد ملت و سخنگوی جبهه اصلاحات، اخیرا در نشست مجازی «ایران ما» که با هدف دفاع از بیانیه برگزار شد، بار دیگر تلاش کرد تا بیانیه را به‌عنوان «فراخوانی ملی برای گفت‌وگو و بازسازی اعتماد» معرفی کند، اما مرور دقیق مواضع او نشان می‌دهد این بیانیه بیش از آنکه به حل مشکلات مردم بینجامد، تکرار همان خواسته‌ها و نسخه‌های شکست‌خورده گذشته است که نتیجه‌ای جز تضعیف حاکمیت ندارد.  آذر منصوری در بخشی از سخنانش مدعی شد جبهه اصلاحات با محکوم کردن حمله اخیر رژیم صهیونیستی و حمایت از دفاع مشروع ایران، نشان داده که متعهد به وطن است، اما همین جبهه، در همان بیانیه، مفاهیمی که به روشنی هم‌پوشانی با ادبیات اپوزیسیونی دارد، مطرح می شود. چگونه می‌توان هم مدعی دفاع از وطن بود و هم هم‌زمان خواستار تغییرات بنیادی در ساختار نظام شد که مهار ایران را طلب می کند. منصوری بحران اصلی کشور را «شکاف بی‌اعتمادی مردم و حاکمیت» معرفی کرد، اما او اشاره نکرد که بخش عمده این بی‌اعتمادی محصول رفتار جریان اصلاحات در بزنگاه‌های حساس است. از فتنه ۸۸ و زیر سوال بردن رأی مردم، تا عملکرد دولت‌های اصلاح‌طلب و اعتدالی که با حمایت همین جریان بر سر کار آمدند و نتیجه‌ای جز تورم، رکود و سقوط ارزش پول ملی نداشتند. کسانی که خود عامل بی‌اعتمادی بوده‌اند، امروز نمی‌توانند مدعی بازسازی اعتماد شوند.  منصوری احزاب و نهادهای مدنی را «واسطه گفت‌وگو و حافظ امید» معرفی کرد، اما تجربه نشان داده بسیاری از همین احزاب اصلاح‌طلب، نه نقش واسط، بلکه کارکرد فشار علیه نظام را ایفا کرده‌اند و به جای انتقال مطالبات واقعی مردم، زبان اپوزیسیونی پیدا کردند. 

او بار دیگر مشکلات اقتصادی را به تحریم و سیاست‌های پولی گره زد و نسخه «آشتی ملی و مذاکره» را تنها راه نجات کشور معرفی کرد. این همان تکرار سیاست‌های خوش بینی به غرب است که در عمل نه تحریم‌ها را برداشت و نه معیشت مردم را بهبود بخشید. عجیب آنکه اصلاح‌طلبان از دولتی حمایت کردند که تمام سرمایه کشور را بر میز مذاکره گذاشت و نتیجه آن چیزی جز افزایش فشار اقتصادی نبود.

بخش مهمی از بیانیه که منصوری از آن دفاع کرد اگرچه در ظاهر به نام «اصلاح حکمرانی» مطرح می‌شوند، اما در عمل چیزی جز خلع قدرت تدریجی نظام و تضعیف ابزارهای دفاعی و امنیتی کشور نیست.  آذر منصوری و جبهه اصلاحات تلاش دارند خود را به‌عنوان بخشی از راه‌حل معرفی کنند، اما واقعیت آن است که مواضع و عملکردشان در سال‌های گذشته بخشی از مسأله و بحران بوده است. اصلاحات امروز در جایگاهی نیست که بتواند برای ملت نسخه نجات بپیچد. تناقض در ادعاها، تکرار سیاست‌های شکست‌خورده و پیروی از گفتمان غرب‌پسند باعث شده بیانیه اخیر نه نشانه عقلانیت، بلکه بازتولید همان مسیر خطا باشد. 

  وارونه‌نمایی واقعیات 

ابراهیم اصغرزاده هم که در این نشست حضور داشت کوشید تا بیانیه جبهه اصلاحات را تکمیل کرده و برای آن چارچوب نظری ارائه دهد، اما محتوای سخنان او اگرچه در ظاهر با کلیدواژه‌هایی چون «وفاق ملی»، «بازدارندگی هوشمند» و «تعامل عقلانی» بیان می‌شود، در عمل چیزی جز بازتولید همان خط فکری اصلاح‌طلبان طی سه دهه گذشته نیست؛ نسخه‌ای که بارها آزموده شده و نتیجه‌ای جز عقب‌ماندگی و افزایش فشار دشمن نداشته است. 

اصغرزاده تأکید کرد که بازدارندگی فقط به قدرت نظامی وابسته نیست و باید بر رضایت افکار عمومی و مشارکت مردمی استوار باشد. او به‌طور حساب‌شده از دستاوردهای بی‌بدیل قدرت موشکی و دفاعی ایران چشم می‌پوشد. مگر نه اینکه همین بازدارندگی نظامی بود که مانع تجاوز مستقیم آمریکا و رژیم صهیونیستی به ایران شد؟ مشارکت مردمی بدون پشتوانه قدرت سخت، در جهانی پر از تهدید، عملا به معنای بی‌دفاع کردن کشور است. 

اصغرزاده روابط نزدیک ایران با چین و روسیه را وابستگی خواند و نسخه «تعامل متوازن با شرق و غرب» را مطرح کرد، اما تجربه برجام نشان داد غرب هیچ‌گاه شریک قابل اعتمادی برای ایران نبوده و جز فریب، تحریم و فشار نتیجه‌ای به بار نیاورده است. بازگشت به این سیاست عملا یعنی افتادن در همان دام قدیمی وابستگی به غرب. 

وی تعلیق غنی‌سازی را «عقلانی» دانست و گفت غنی‌سازی امر مقدس نیست. این دقیقا همان استدلال دولت اصلاح‌طلب و اعتدالی بود که با تعلیق و عقب‌نشینی، دستاوردی جز مکانیزم ماشه و افزایش تحریم‌ها نداشت. تعلیق داوطلبانه غنی‌سازی در واقع خلع سلاح ایران در مقابل دشمن است؛ آن هم در شرایطی که همین توان هسته‌ای پشتوانه بازدارندگی کشور است.  اصغرزاده بارها از «وفاق ملی» و «آشتی ملی» سخن گفت و آن را شامل اصول‌گرایان، اصلاح‌طلبان و حتی ایرانیان خارج از کشور دانست، اما تجربه نشان داده این کلیدواژه‌ها در قاموس اصلاح‌طلبان بیشتر به معنای «بازگرداندن چهره‌های مسأله‌دار به عرصه سیاست» و «کاهش اقتدار حاکمیت» است تا همبستگی واقعی ملی.  اصغرزاده گفت که قدرت نظامی باید «منطقی و غیرتهدیدزا» باشد تا موجب اجماع جهانی علیه ایران نشود. این سخن عملا همان منطق غربی‌هاست که از ایران می‌خواهند توان موشکی و پهپادی خود را محدود کند تا دستشان برای تجاوز باز باشد. بازدارندگی «منطقی» از نگاه او همان خلع سلاح تدریجی است. 

او مدعی شد اصلاح‌طلبان با وجود اختلاف‌نظر، منسجم‌اند و اختلافاتشان در قالب فراکسیون‌ها مطرح می‌شود، اما واقعیت آن است که جبهه اصلاحات امروز عملا به حزب اتحاد ملت تقلیل یافته و بسیاری از احزاب باسابقه اصلاح‌طلب یا کناره‌گیری کرده‌اند یا با محوریت حلقه تاجزاده مخالفت دارند. 

سخنان ابراهیم اصغرزاده همان الگوی قدیمی اصلاح‌طلبی است، یعنی تضعیف قدرت سخت، باز کردن پای تفکر غربی به کشور و طرح نسخه‌هایی که در ظاهر صلح‌طلبانه‌اند، اما در عمل همسو با خواسته دشمن. او به جای پذیرش مسئولیت تاریخی اصلاح‌طلبان در ناکامی‌های سیاسی و اقتصادی، بار دیگر با کلیدواژه‌هایی پرزرق‌وبرق می‌کوشد نسخه‌ای شکست‌خورده را به‌عنوان تنها راه نجات معرفی کند. در شرایطی که ملت ایران با ایستادگی و قدرت بازدارندگی خود توانستند دشمن صهیونیستی را عقب برانند، چنین سخنانی چیزی جز تضعیف روحیه ملی و تکرار تجربه‌های تلخ گذشته نیست.

دو اشکال بنیادین در بیانیه اخیر جبهه اصلاحات 

بیانیه اخیر جبهه اصلاحات، واکنش‌های گسترده‌ای را در فضای سیاسی کشور به همراه داشته است. منتقدان این بیانیه بر این باورند که محتوای آن بیش از آنکه پاسخی به شرایط واقعی و پیچیده امروز ایران و جهان باشد، بازتاب ذهنیت‌های دهه ۱۹۹۰ میلادی است؛ ذهنیتی که در آن تصور می‌شد لیبرال‌دموکراسی به رهبری ایالات متحده، «پایان تاریخ» و الگوی نهایی حکمرانی است. 

به باور تحلیلگران، فضای این بیانیه شباهت زیادی به دوران پساشوروی دارد؛ زمانی که ارزش‌های غربی و ایده «گفت‌وگوی تمدن‌ها» به اوج خود رسیده بود. این در حالی است که طی سه دهه اخیر و به‌ویژه در 6 سال گذشته، تحولات بنیادینی در نظام بین‌الملل رخ داده است.  در چنین فضایی، سخن گفتن اصلاح‌طلبان از «ترک تخاصم» بدون در نظر گرفتن واقعیت خشن‌تر و رقابتی‌تر نظم کنونی جهان، به‌زعم منتقدان، نوعی ساده‌انگاری است. به‌ویژه آنکه تجربه ایران نشان داده حتی در میانه مذاکرات، دشمنی آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه کشورمان متوقف نشده است. 

نقد دیگر به این بیانیه، ماهیت «ایدئولوژیک» آن است. اصلاح‌طلبان که در دهه ۷۰ خود را منتقد سیاست‌های ایدئولوژیک معرفی می‌کردند، امروز نسخه‌هایی را تکرار می‌کنند که از واقعیت‌های جاری کشور و جهان جدا افتاده است.  تأکید بر الگوهای توسعه غربی در شرایطی که خود غرب درگیر بحران‌های اقتصادی، هویتی و ژئوپلیتیکی است، نشانه‌ای از همان زنگ زدگی فکری است.  این رویکرد در حالی صورت گرفته که همین نیروها طی ماه‌های اخیر نقش اصلی را در دفاع از کشور ایفا کرده‌اند.  این رویکرد، از نگاه منتقدان، همان ذهنیت «پایان تاریخ فوکویامایی» است که گمان می‌کرد نسخه لیبرال‌دموکراسی برای همه زمان‌ها و مکان‌ها پاسخ‌گوست؛ درحالی‌که خود فوکویاما نیز در سال‌های اخیر از این ایده عقب‌نشینی کرده است. 

صدای انتقاد از درون اصلاحات 

نکته قابل‌توجه آن است که انتقاد به این بیانیه تنها از سوی جریان‌های اصول‌گرا مطرح نشده، بلکه بخشی از جوانان اصلاح‌طلب نیز نسبت به فاصله گرفتن رهبری این جریان از واقعیات هشدار داده‌اند. به باور آنان، تأکید بر نسخه‌های قدیمی بدون توجه به شرایط جدید جهانی و داخلی، بیش از پیش اصلاحات را از بدنه اجتماعی جدا خواهد کرد. 

پیروزی مقتدرانه ملت ایران در جنگ ۱۲ روزه، نقطه عطفی تاریخی بود که نه‌تنها برگ زرینی در تاریخ معاصر ایران رقم زد، بلکه معادلات قدرت در منطقه و جهان را نیز دگرگون ساخت. این حماسه، سومین واقعه ماندگار ملت ایران پس از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس تلقی می‌شود و نشان داد که وحدت ملی و ایستادگی جمعی می‌تواند حتی بزرگ‌ترین ائتلاف‌های بین‌المللی به رهبری آمریکا و رژیم صهیونیستی را وادار به عقب‌نشینی کند.  دشمن در شرایطی جنگ را آغاز کرد که گمان می‌برد ایران تضعیف شده و جامعه دچار شکاف داخلی است، اما برخلاف این تصور، همه جریان‌های سیاسی، اقوام، مذاهب و گروه‌های اجتماعی در کنار نیروهای مسلح و تحت فرماندهی رهبر انقلاب ایستادند و وحدت ملی به اصلی‌ترین سرمایه راهبردی کشور تبدیل شد.  بااین‌حال، درست در شرایطی که ایران پیروز میدان نبرد و تثبیت‌کننده بازدارندگی راهبردی خود است، صدور بیانیه اخیر جبهه اصلاحات پرسش‌های جدی را ایجاد کرده است. این بیانیه در حالی منتشر شد که ملت ایران در برابر دشمن خونریز یکپارچه ایستادگی کرده بود. محتوای آن به جای تقویت روحیه ملی و بازتاب دادن واقعیت پیروزی ایران، با القای ترس از مکانیزم ماشه و نمایش چهره‌ای ضعیف از کشور، عملا خوراک تبلیغاتی برای رسانه‌های غربی فراهم کرد.  این رویکرد از چند منظر قابل نقد است، نخست آنکه با تجربه‌های تلخ گذشته از جمله برجام نافرجام، مشخص شد که تکیه بر وعده‌های غرب نه‌تنها منجر به گشایش نمی‌شود، بلکه بهانه‌ای تازه برای فشار بیشتر فراهم می‌کند. تکرار همان مسیر شکست‌خورده، مصداق همان هشدار پیامبر اکرم (ص) است که «لا یلدغ المؤمن من جحر واحد مرتین.» 

دوم، القای تفرقه و چندصدایی در شرایط جنگی و پساجنگی، دشمن را به خطای محاسباتی و بازگشت به سناریوی تهاجم امیدوار می‌سازد. وحدت ملی مهم‌ترین سرمایه دفاعی کشور است و هرگونه موضع‌گیری که این سرمایه را تضعیف کند، به قدرت ملی ضربه می زند. سوم، صدور چنین بیانیه‌هایی از سوی بخشی از جریان سیاسی کشور، درحالی‌که حتی بسیاری از چهره‌های اصلاح‌طلب دغدغه‌مند نسبت به آن انتقاد داشتند، نشان می‌دهد که میان منافع جناحی و مصالح ملی مرزی روشن ترسیم نشده است. 

تبدیل جبهه اصلاحات به ساختاری نزدیک به حلقه فکری تاجزاده 

در جمع‌بندی می‌توان گفت جبهه اصلاحات عملا به مسیری رسیده که نتیجه آن تعطیلی یا حاشیه‌نشینی بسیاری از احزاب اصلاح‌طلب است. از دل همین روند، بخش مهمی از ظرفیت سیاسی جریان اصلاح‌طلبی یا به حاشیه رانده شده یا در اعتراض به ساختار موجود، فعالیت خود را کمرنگ کرده است. این وضعیت نه‌تنها به تضعیف تنوع درونی اصلاح‌طلبان منجر شده، بلکه امکان هم‌افزایی و ارائه یک راهبرد سیاسی فراگیر را نیز از آن‌ها سلب کرده است.  وقتی احزاب باسابقه‌ای همچون اعتماد ملی، ندا و کارگزاران عملا در تقابل یا بی‌اعتمادی نسبت به جبهه اصلاحات قرار دارند، ادعای اینکه این جبهه «برآیند جریان اصلاحات» است، عملا زیر سوال می‌رود. خروجی فعلی بیشتر نمایانگر تسلط یک جریان محدود بر سازوکارهای جبهه است، نه بازتاب‌دهنده تنوع طیف اصلاح‌طلبان. در چنین شرایطی، اصلاح‌طلبان به‌ جای بازسازی جایگاه اجتماعی و بازتعریف راهبرد سیاسی، گرفتار اختلافات درونی و حذف‌گرایی شده‌اند.  در نهایت، تبدیل جبهه اصلاحات به ساختاری نزدیک به حلقه فکری تاجزاده و نفوذ نیروهای نیابتی او موجب شده این جبهه از یک بستر جمعی و متکثر به یک جریان محدود و تک‌صدایی بدل شود. این روند اگر ادامه یابد، نه‌تنها اصلاح‌طلبان را از صحنه سیاسی کشور به حاشیه می‌راند، بلکه امکان هرگونه بازگشت جدی به عرصه تصمیم‌سازی را نیز از آنان سلب خواهد کرد. بنابراین، اصلاح‌طلبان ناگزیر از بازاندیشی جدی در شیوه عمل و بازسازی مناسبات درونی خود هستند تا از این بن‌بست خارج شوند. 

راه آینده چیست؟ 

در مقابل، تجربه جنگ ۱۲ روزه نشان داد که هرگاه ملت و نظام یک‌صدا عمل کنند، حتی قدرت‌های اتمی ناچار به عقب‌نشینی می‌شوند. بنابراین راه آینده، نه در چنین بیانیه هایی بلکه در تقویت انسجام داخلی و بازدارندگی همه‌جانبه است.  به تعبیر دقیق، امروز جامعه ایران در برابر یک قطب‌بندی تاریخی ایستاده است،  وطن‌دوستان و مقاومت‌گران در یک سو و ساده‌اندیشان در سوی دیگر. 

انتخاب روشن است؛ همان‌گونه که خون شهدا و ایستادگی ملت در جنگ ۱۲ روزه نشان داد، تنها راه حفظ عزت و امنیت ایران، ادامه مسیر مقاومت و اتکای به توان ملی است، نه امید بستن به وعده‌های پوچ غرب.

۰

دیدگاه تان را بنویسید