داماد خارجی!

کد خبر: 139837

پدر و مادرم از روی عکس تشخیص دادند که خواستگارم پسر خوبی است. آنها بدون انجام تحقیق درست و حسابی جواب بله گفتند و تاریخ عقد مشخص شد...

شبکه ایران: خواهر نیما که مرا برای برادرش خواستگاری کرده بود، می‌گفت: او در یکی از کشورهای اروپایی زندگی مرفهی دارد و روزهای قشنگی در انتظارت است. «سهیلا» افزود: ما مقدمات جشن عروسی را فراهم کردیم و با ورود نیما به فرودگاه، او مستقیم به محضر آمد و با هم ازدواج کردیم. خانواده‌ام از خوشحالی در پوست خودشان نمی‌گنجیدند و جلوی اقوام و آشنایان با آب و تاب از آقا داماد تعریف و تمجید می‌کردند «نیما» پس از گذشت مدتی مرا همراه خود به خارج برد و زندگی مشترک خود را شروع کردیم. اما افسوس که خیلی زود فهمیدم عجب غلط بزرگی کرده‌ام. او به هیچ ارزش و عقیده‌ای پایبندی نداشت و بویی از عاطفه و محبت نبرده بود. در آن شرایط من روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشتم و در دیار غربت تنها کاری که از دستم بر می‌آمد این بود که به خواهرشوهرم زنگ می‌زدم و با لعن و نفرین می‌گفتم تو که یک عمر با ما همسایه بودی چرا مرا به چنین جهنمی انداختی و...! اما با این گلایه‌ها مشکلی حل نمی‌شد و مجبور بودم بسوزم و بسازم. چند سال گذشت و شوهرم که به مواد مخدر و مشروبات الکلی اعتیاد داشت کارش را از دست داد. ما مدتی در بد‌ترین وضع ممکن زندگی کردیم و در حالی به کشور خودمان بازگشتیم که سه بچه قد و نیم قد داشتیم. به ناچار در یک طبقه از خانه پدر شوهرم ساکن شدیم و نیما هم با این بهانه که چون دست خالی برگشته است از اقوام و آشنایان خجالت می‌کشد خودش را خانه نشین کرد. من با معرفی عمویم در یک شرکت مشغول کار شدم و سعی می‌کردم خودم را از تیر رس سوال‌های جور واجور اقوام که مدام درباره زندگی‌ام می‌پرسیدند مخفی نگه دارم. زن ۳۵ ساله قطرات اشک را از روی گونه‌هایش پاک کرد و افزود: متاسفانه شوهرم به جای آنکه از این همه بدبختی و سرافکندگی درس عبرت بگیرد و به فکر جبران اشتباهاتش باشد مرتکب خطای دیگری شد. از مدتی قبل متوجه شدم او با زنی ارتباط برقرار کرده است. «نیما» بدون هیچ خجالتی می‌گوید در زمان نوجوانی عاشق این زن بوده است و آن‌ها به همدیگر علاقمند هستند. «سهیلا» گفت: واقعاً نمی‌دانستم در برابر این شوهر خیانت کار چه خاکی بر سرم بریزم و از ترس آبرویم چیزی نمی‌گفتم تا اینکه چند روز قبل در حالی که آماده شده بودیم چند روزی به مسافرت برویم نیما گفت از زن مورد علاقه‌اش دعوت کرده تا با ما به سفر بیاید. من که دیگر تحمل این زندگی نکبت بار را نداشتم و از اینکه باید از صبح تا شب به سر کار بروم و زحمت بکشم تا این مرد بی‌مسئولیت پول تو جیبی‌اش را بگیرد و خرج عیاشی‌هایش کند قهر کرده‌ام و به خانه پدرم برگشته‌ام. این است عاقبت ازدواجی که ناآگاهانه و بدون تحقیق انجام شود. می‌خواهم از نیما طلاق بگیرم و خودم و سه بچه بی‌گناهم را نجات بدهم. منبع:police.ir

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

تازه های سایت