با نزدیک شدن به فضای انتخاباتی، جناحهای سیاسی همه در جستجوی پاسخ به یک پرسشاند: چه شعارهایی باید طرح کرد؟ شعارهای جذاب انتخاباتی کدامند؟ مردم چه مطالباتی دارند و بر اساس آنها چگونه باید طرح مساله کرد؟..... به نظرم کنش سیاسی به طرح شعار برای بسیج سیاسی در فرایند انتخابات تقلیل یافته است. تردیدی نیست که هر جناح ممکن است با طرح هوشمندانه مسائلی خاص، میتواند تحولاتی اندک را در موازنه نیروهای سیاسی رقم بزند. اما تقلیل کنش سیاسی به طرح شعار، هر روز اثر و نقش خود را بیش از پیش از دست میدهد. آنچه ضروری است همه به آن توجه کنیم، نقش ایده در موازنه امر سیاسی است. درست است که تنها سلاح و ابزار نیروهای موسوم به دوم خرداد، طرح شعارهای تازه و گستراندن افقی جدید بر مبنای سخنان جدید بود. اما متاسفانه این رخداد، خود به یک کلیشه بدل شده است: گویی همیشه میتوان با طرح شعارهای جدید، افقهای جدید در عرصه سیاسی گشود. این نگاه، درست مثل سیاست انتشار اسکناس بی پشتوانه است. هنگامی که فضای عمومی از حجم شعارهای بسیج کننده لبریز میشود، مردم چیزی نمیشنوند. شعار و سخن رنگ و لعاب خود را از دست میدهد و دال سخن، بی مدلول میشود و
سرگردان و بی مصرف میماند. همانطور که اسکناس بی پشتوانه به سرعت به تکه کاغذ بی ارزش بدل میشود. تولید گسترده و نو به نو ایده نیز به حرفهای غیرقابل شنیدن بدل میشود. گاهی مساله این شعار و آن شعار نیست، اصولاً ایده قدرت و کارکرد خود در عرصه سیاسی را از دست میدهد. کم و بیش جامعه ایرانی طی چهار یا پنج سال اخیر به چنین موقعیتی رسیده است. بررسی و تحلیل نهمین انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات اخیر شوراها و خبرگان حکایت از همین واقعیت داشت. مردم در چنین موقعیتهایی بیشتر به سرمایههای واقعاً موجود نیروهای سیاسی نظر میکنند. سرمایه دوم خردادیها همان گذشته آنها با همه ضعفها و قدرتهاست. طرح شعارهای تازه خیلی به سرمایه آنها نمیافزاید. اگرچه طرح اختلافات میتواند از سرمایه آنها اندکی بکاهد. اما سرمایه اصولگرایان با توجه به آنکه نمیتوانند خیلی حساب خود را از دولت مستقر جدا کنند، در معرض افزونی یا کاستی ناگهانی با توجه به کارنامه پرنوسان دولت در افکار عمومی است. جناحها هیچ یک قادر به ترسیم افقهای تازه نیستند. نمیتوانند انرژیهای سیاسی تازه تولید کنند و از بار یاس و افسردگی در ساختار سیاست بکاهند. در چنین
شرایطی اگر فرض بر انجام انتخابات کاملاً آزاد باشد، سیاست ورزی بیشتر به ارزیابی بخت و اقبال شباهت پیدا میکند. اینقدر هست که کسانی برای تثبیت دولت فعلی و کسانی نیز برای تضعیف دولت فعلی در انتخابات بعدی شرکت خواهند کرد و این امر خیلی ربطی به طرح شعارهای این و آن ندارد. بخت نیروهای سیاسی تا حدود زیادی وابسته به موازنه میان این دو نیروی اصلی است که چندان به دقت نمیتوان چند و چون آن را پیش بینی کرد. اما اگر قرار باشد حوزه سیاست از انتظار بخت و اقبال فراتر رود چه باید کرد؟ واقع این است که تجربه دولت اصلاحات، ظهور نظم دمکراتیک را برای طبقات متوسط شهری باور نکردنی ساخته است، چنانکه تجربه دولت فعلی نیز، ظهور نظم عادلانه از نظر اقتصادی را برای طبقات فرودست بسته است. مردم در کوچه بن بست سیاست به سر میبرند. ممکن است به کنشهای سیاسی کم دامنه نظیر شرکت متعارف در انتخابات بسنده کنند، اما زندگی در کوچه بن بست، مستعد کنشهای گرم ناگهانی نیز هست. افقهای بسته، به معنای پایان سیاست نیست، بلکه به عکس به معنای انباشت پتانسیل کنش جمعی در عرصه سیاسی است. هنگامی که افقها بسته میشوند، خواست دگرگونی در ذهنیت و روان جمعی
مردم انباشت میشود. مطالبات گوناگون و ناهمرنگ یک کاسه میشوند و با هم پیوند پیدا میکنند. همه چیز مستعد یک بسیج پوپولیستی و جمعی میشود. اما فعلیت یافتن این میل جمعی همیشه با طرح شعارها و ایدههای تازه موضوعیت پیدا نمیکند. کافی است کسی، جناحی، نیروی سیاسی آشنا یا ناآشنایی بتواند در عمل اعتماد عمومی را به توانایی خود در دگرگون کردن موازنه سیاسی جلب کند. ممکن است محافظهکارترین لایههای نظام سیاسی یکباره با چرخشهای نامنتظر، ترتیبات صحنه را به نحوی به هم بزنند که افکار عمومی را به تحقق یک افق تازه متقاعد کنند. اما به همین اندازه نیز ممکن است شاهد نقش نامنتظر نیروهای خارجی در صحنه سیاسی ایران باشیم. بنابراین نیروی بالقوهای که در عرصه عمومی انباشت شده است، الزاماً رنگ این و آن را ندارد، بلکه مستعد فعلیت در رنگها و صور گوناگون و حتی ناسازگار است. نیروهای سیاسی که میان این دو حد افراطی و تفریطی قرار دارند نیز کم یا بیش میدانی برای قدرت نمایی پیش رو دارند. تنها تاختن در این میادین واقعی عمل است که میتواند تحولی عینی در صحنه سیاسی پدیدار کند. با اینهمه گاه تصور میکنم، سیاست با این وصف، به بازی با انبار
بنزین شباهت پیدا میکند و با خود میاندیشم چگونه باید ایدهها را دوباره در عرصه سیاست وجاهت بخشید و قدرت از دست رفته را به آنها بازگردانید. مطمئناً مساله پیچیدهتر از این است که دور هم جمع شویم و طرح شعارهای جذاب انتخاباتی کنیم.
لینک مطلب
دیدگاه تان را بنویسید