آیا افسردگی ارثی است؟ بررسی کامل نقش ژنتیک و محیط
افسردگی، یا به طور دقیقتر، اختلال افسردگی اساسی (MDD)، چیزی فراتر از یک دوره غم و اندوه موقت یا احساس ناخوشی است. این یک بیماری پزشکی جدی و پیچیده است که بر نحوه احساس، تفکر و رفتار فرد تأثیر میگذارد و میتواند منجر به طیف وسیعی از مشکلات عاطفی و جسمی شود. برخلاف غم و اندوه عادی که واکنشی طبیعی به فقدان یا چالشهای زندگی است، افسردگی بالینی میتواند مداوم باشد و توانایی فرد برای عملکرد در زندگی روزمره را به طور قابل توجهی مختل کند.
وقتی فردی با این اختلال دست و پنجه نرم میکند، یا شاهد ابتلای یکی از عزیزانش است، یک سوال رایج و نگرانکننده مطرح میشود: آیا افسردگی ارثی است؟ بسیاری از افراد نگرانند که اگر والدین، خواهر یا برادرشان افسردگی داشتهاند، آیا آنها نیز محکوم به تجربه این بیماری هستند؟ این پرسش نه تنها از منظر کنجکاوی علمی، بلکه از جهت درک خطر شخصی و یافتن راههای پیشگیری، اهمیتی حیاتی دارد.
پاسخ کوتاه این است که ژنتیک نقش دارد، اما این تمام ماجرا نیست. این مقاله به طور عمیق به شواهد علمی پشت ارتباط ژنتیک و افسردگی میپردازد، نقش حیاتی عوامل محیطی و روانشناختی را بررسی میکند و نشان میدهد که چگونه این دو نیرو در تعاملی پیچیده، خطر ابتلا به افسردگی را شکل میدهند. درک این تعامل، کلید رهایی از ترس سرنوشت ژنتیکی و گام برداشتن به سوی پیشگیری فعالانه و مدیریت مؤثر است.
سلب مسئولیت مهم پزشکی
اطلاعات ارائه شده در این مقاله صرفاً برای اهداف آموزشی و اطلاعرسانی است و به هیچ عنوان جایگزین مشاوره، تشخیص یا درمان حرفهای پزشکی نیست. افسردگی یک بیماری جدی است. اگر نگران هستید که ممکن است شما یا یکی از نزدیکانتان علائم افسردگی را تجربه کنید، لطفاً برای ارزیابی دقیق و دریافت راهنمایی مناسب، فوراً با پزشک، روانپزشک خوب در تهران یا متخصص سلامت روان واجد شرایط مشورت نمایید. هرگز به دلیل اطلاعاتی که در اینجا میخوانید، درمان پزشکی حرفهای را نادیده نگیرید یا در جستجوی آن تأخیر نکنید.
آمار جهانی و شیوع افسردگی
افسردگی یک چالش بهداشت عمومی جهانی است. بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی (WHO)، بیش از ۲۸۰ میلیون نفر در سراسر جهان از افسردگی رنج میبرند. این اختلال در تمام سنین، طبقات اجتماعی و فرهنگها دیده میشود، اگرچه زنان تقریباً دو برابر مردان در معرض تشخیص افسردگی هستند.
افسردگی تنها یک بار عاطفی نیست؛ این اختلال یکی از علل اصلی ناتوانی در سراسر جهان است و به طور قابل توجهی بر بار جهانی بیماریها میافزاید. تأثیر آن فراتر از فرد مبتلاست و بر خانوادهها، جوامع و اقتصادها تأثیر میگذارد. این شیوع گسترده، اهمیت درک علل آن، از جمله نقش ژنتیک، را دوچندان میکند.
ژنتیک افسردگی: آیا در DNA ما نوشته شده است؟
این ایده که خلقوخو میتواند در خانوادهها جریان داشته باشد، جدید نیست. اما علم مدرن چگونه این مشاهدات را توضیح میدهد؟
شواهد علمی: مطالعات دوقلوها و خانوادهها
قویترین شواهد برای نقش ژنتیک در افسردگی از مطالعات خانوادگی، به ویژه مطالعات دوقلوها، به دست میآید. این مطالعات به مقایسه دوقلوهای همسان (تکتخمکی) که ۱۰۰٪ ژنهای یکسان دارند، با دوقلوهای ناهمسان (دوتخمکی) که به طور متوسط ۵۰٪ ژنهایشان مشترک است (مانند خواهر و برادرهای معمولی) میپردازند.
نتایج این مطالعات به طور مداوم نشان میدهد که اگر یک دوقلوی همسان افسردگی داشته باشد، احتمال ابتلای دوقلوی دیگر به طور قابل توجهی بالاتر از دوقلوهای ناهمسان است. بر اساس تجمیع نتایج این مطالعات، دانشمندان وراثتپذیری افسردگی را حدود ۳۰ تا ۵۰ درصد تخمین میزنند.
این آمار بسیار مهم است. وراثتپذیری به این معناست که چه مقدار از تفاوتهای این اختلال در یک جمعیت را میتوان به تفاوتهای ژنتیکی آنها نسبت داد. رقم ۳۰ تا ۵۰ درصد به ما دو چیز میگوید:
- ژنتیک مهم است: ژنها به وضوح در آسیبپذیری فرد نقش دارند.
- ژنتیک همهچیز نیست: اگر ژنتیک تنها عامل بود، وراثتپذیری ۱۰۰٪ میشد. این واقعیت که ۵۰ تا ۷۰ درصد باقیمانده به عوامل غیر ژنتیکی بستگی دارد، نشان میدهد که محیط، تجربیات زندگی و سبک زندگی نقش بسیار بزرگتری ایفا میکنند.
آیا ژن افسردگی وجود دارد؟ (ماهیت چندژنی)
این یک تصور غلط رایج است که یک ژن افسردگی واحد وجود دارد. برخلاف برخی بیماریها مانند فیبروز کیستیک که توسط یک ژن معیوب ایجاد میشوند، افسردگی یک اختلال چندژنی است.
این بدان معناست که هیچ ژن واحدی وجود ندارد که روشن یا خاموش بودن آن باعث افسردگی شود. در عوض، صدها یا حتی هزاران تنوع ژنتیکی کوچک (که پلیمورفیسم نامیده میشوند) در سراسر ژنوم ما پراکندهاند و هر کدام تأثیر بسیار ناچیزی بر خطر کلی دارند. وقتی فردی تعداد زیادی از این تنوعهای خطر را به ارث میبرد، آسیبپذیری زمینهای او کمی افزایش مییابد.
در گذشته، تحقیقات زیادی بر روی ژنهای خاصی مانند ژن انتقالدهنده سروتونین (5-HTTLPR) متمرکز بود. در حالی که این ژن در تنظیم خلقوخو نقش دارد، مطالعات بزرگتر و جدیدتر (مانند مطالعات همبستگی در سطح ژنوم یا GWAS) نشان دادهاند که تأثیر آن به تنهایی بسیار اندک است و تنها در ترکیب با هزاران ژن دیگر و در تعامل با محیط معنادار میشود.
اپیژنتیک: تعامل حیاتی ژن و محیط
شاید جذابترین بخش داستان ژنتیک، اپیژنتیک باشد. اپیژنتیک به زبان ساده، مطالعه تغییراتی در بیان ژن است که خود کد DNA را تغییر نمیدهد.
DNA خود را به عنوان یک کتابچه راهنمای عظیم تصور کنید. اپیژنتیک مانند برچسبها، هایلایتها یا یادداشتهایی است که روی صفحات چسبانده میشود و به بدن میگوید کدام بخش از کتابچه راهنما را بخواند، چه زمانی آن را بخواند و چه زمانی از آن صرف نظر کند.
تجربیات زندگی ما، به ویژه در دوران حساس رشد (مانند کودکی) و همچنین عوامل محیطی مانند رژیم غذایی، سموم و استرس، میتوانند این برچسبهای اپیژنتیکی (مانند متیلاسیون DNA) را ایجاد یا تغییر دهند. به عنوان مثال، استرس شدید یا تروما در دوران کودکی میتواند تغییرات اپیژنتیکی پایداری در ژنهای مرتبط با سیستم پاسخ به استرس بدن (مانند محور HPA) ایجاد کند. این تغییرات ممکن است باعث شوند فرد در بزرگسالی نسبت به استرس واکنشپذیرتر باشد و در نتیجه، حتی اگر استعداد ژنتیکی قوی نداشته باشد، در برابر افسردگی آسیبپذیرتر شود.
اپیژنتیک پل حیاتی بین طبیعت (ژنهای ما) و تربیت (محیط ما) است و نشان میدهد که این دو به طور جداییناپذیری در هم تنیدهاند.
عوامل محیطی و روانشناختی: ژنتیک همهچیز نیست

از آنجایی که ژنتیک تنها ۳۰ تا ۵۰ درصد از خطر را تشکیل میدهد، بررسی عوامل محیطی و روانشناختی که سهم ۵۰ تا ۷۰ درصدی دارند، حیاتی است.
نقش تجربیات زندگی و تروما
تجربیات ما، به ویژه رویدادهای استرسزای زندگی، از قویترین عوامل پیشبینیکننده افسردگی هستند.
- تجربیات نامطلوب کودکی (ACEs): این موارد شامل سوء استفاده (جسمی، عاطفی، جنسی)، غفلت، یا بزرگ شدن در خانهای با خشونت خانگی، مصرف مواد یا بیماری روانی والدین است. شواهد بسیار قوی نشان میدهد که هر چه تعداد ACEs فرد بیشتر باشد، خطر ابتلا به افسردگی در بزرگسالی به طور چشمگیری افزایش مییابد.
- استرس مزمن: زندگی در شرایط استرس مالی مداوم، فشار شغلی شدید، یا مراقبت طولانیمدت از یک عزیز بیمار، میتواند سیستم پاسخ به استرس بدن را فرسوده کرده و زمینه را برای افسردگی فراهم کند.
- رویدادهای آسیبزا (تروما): تجربه حوادثی مانند جنگ، بلایای طبیعی، حمله یا از دست دادن ناگهانی عزیزان، محرکهای قدرتمندی برای افسردگی هستند.
- انزوای اجتماعی: انسانها موجوداتی اجتماعی هستند. کمبود حمایت اجتماعی قوی و احساس تنهایی مزمن، یک عامل خطر قابل توجه برای افسردگی است.
عوامل بیوشیمیایی و ساختار مغز
در حالی که ایده عدم تعادل شیمیایی (که افسردگی صرفاً ناشی از کمبود سروتونین است) بیش از حد سادهانگارانه تلقی میشود، بیوشیمی مغز همچنان نقش مهمی دارد. انتقالدهندههای عصبی (نوروترانسمیترها) مانند سروتونین، نوراپینفرین و دوپامین، پیامرسانهای شیمیایی هستند که به تنظیم خلقوخو، خواب، اشتها و انرژی کمک میکنند.
در افسردگی، مشکل اغلب به سادگیِ کمبود این مواد نیست، بلکه به پیچیدگی نحوه تولید، دریافت و تعامل آنها در شبکههای مغزی مربوط میشود. مطالعات تصویربرداری مغزی همچنین تفاوتهای ظریفی را در ساختار و عملکرد برخی نواحی مغز (مانند هیپوکامپ، آمیگدال و قشر پیشپیشانی) در افراد مبتلا به افسردگی نشان دادهاند، که نشاندهنده پایههای بیولوژیکی این اختلال است.
سبک زندگی و بیماریهای جسمی
سلامت روان و سلامت جسم به شدت به هم مرتبط هستند.
- بیماریهای جسمی: ابتلا به یک بیماری مزمن مانند دیابت، بیماری قلبی، سرطان، یا اختلالات عصبی (مانند پارکینسون یا سکته مغزی) خطر افسردگی را به طور قابل توجهی افزایش میدهد. اختلالات هورمونی، به ویژه مشکلات تیروئید (کمکاری تیروئید)، میتوانند علائمی شبیه به افسردگی ایجاد کنند.
- سبک زندگی: عواملی که تحت کنترل ما هستند نیز نقش دارند. رژیم غذایی نامناسب (سرشار از غذاهای فرآوری شده)، کمبود فعالیت بدنی، الگوهای خواب نامنظم و مصرف بیش از حد الکل یا مواد مخدر همگی میتوانند به بروز یا تشدید افسردگی کمک کنند.
مدل دیاثتزیس-استرس: یک توضیح یکپارچه
چگونه میتوانیم این دو دنیای ژنتیک و محیط را با هم ادغام کنیم؟ بهترین چارچوب علمی برای این کار، مدل دیاثتزیس-استرس است.
آسیبپذیری ژنتیکی + محرک محیطی = افسردگی؟
این مدل پیشنهاد میکند که افسردگی (و بسیاری از اختلالات دیگر) زمانی رخ میدهد که دو عامل با هم تلاقی کنند:
- دیاثتزیس: آسیبپذیری یا استعداد زمینهای. این میتواند ژنتیکی باشد (به ارث بردن تنوعهای ژنی خاص) یا بیولوژیکی (مانند تغییرات مغزی ناشی از تجربیات اولیه زندگی).
- استرس: یک محرک یا رویداد استرسزای محیطی.
به عبارت ساده، فردی ممکن است با یک فنجان ژنتیکی کوچکتر (آسیبپذیری بالا) به دنیا بیاید، در حالی که فرد دیگری فنجان بزرگتری (آسیبپذیری کم) دارد. استرسهای زندگی مانند آب هستند که در این فنجانها ریخته میشوند.
فردی که فنجان کوچکی دارد، ممکن است تنها با مقدار متوسطی از استرس (مانند یک شکست شغلی) فنجانش سرریز کند و دچار افسردگی شود. در مقابل، فردی با فنجان بزرگ (استعداد ژنتیکی کم) ممکن است بتواند استرسهای شدیدتری را تحمل کند، اما اگر استرس به اندازه کافی شدید یا طولانیمدت باشد (مانند یک تروما بزرگ یا استرس مزمن)، فنجان او نیز در نهایت سرریز خواهد کرد.
این مدل به زیبایی توضیح میدهد که چرا برخی افراد با وجود سابقه خانوادگی قوی هرگز افسرده نمیشوند (چون با محرکهای محیطی قوی روبرو نشدهاند) و چرا برخی افراد بدون هیچ سابقه خانوادگی دچار افسردگی میشوند (چون استرس محیطی که تجربه کردهاند بسیار شدید بوده است).
اگر سابقه خانوادگی افسردگی دارم، چه کاری میتوانم انجام دهم؟
اگر متوجه شدهاید که افسردگی در خانواده شما وجود دارد، اولین و مهمترین پیام این است: سابقه خانوادگی به معنای سرنوشت قطعی نیست.
سابقه خانوادگی به معنای سرنوشت قطعی نیست
دانستن اینکه شما در معرض خطر ژنتیکی بالاتری هستید، نباید باعث ترس یا جبرگرایی شود. در واقع، این آگاهی میتواند قدرتمندترین ابزار شما باشد. این به شما هشدار میدهد که باید بیشتر مراقب سلامت روان خود باشید. همانطور که فردی با سابقه خانوادگی بیماری قلبی ممکن است در مورد رژیم غذایی و ورزش خود هوشیارتر باشد، شما نیز میتوانید در مورد مدیریت استرس و خودمراقبتی روانی فعالتر عمل کنید.
راهکارهای پیشگیری و خودمراقبتی (ایجاد تابآوری)
از آنجایی که میدانیم عوامل محیطی و سبک زندگی (۵۰ تا ۷۰ درصد خطر) نقش عمدهای دارند، تمرکز بر این حوزهها میتواند به طور قابل توجهی خطر ابتلا را کاهش دهد، حتی در مواجهه با آسیبپذیری ژنتیکی. این فرآیند، ایجاد تابآوری روانی نامیده میشود:
- مدیریت استرس: یادگیری تکنیکهای سالم مدیریت استرس مانند ذهنآگاهی، مدیتیشن، یوگا یا تنفس عمیق میتواند به تنظیم سیستم پاسخ به استرس بدن کمک کند.
- حفظ شبکههای اجتماعی قوی: ارتباط معنادار با دوستان، خانواده و جامعه، یک سپر محافظ قدرتمند در برابر افسردگی است. انزوا را بشکنید و برای روابط خود وقت بگذارید.
- فعالیت بدنی منظم: ورزش یکی از مؤثرترین مداخلات غیردارویی برای پیشگیری و درمان افسردگی خفیف تا متوسط است. ورزش منظم به ترشح اندورفین، بهبود خواب و کاهش استرس کمک میکند.
- خواب کافی و با کیفیت: کمبود خواب مزمن تأثیر مخربی بر خلقوخو دارد. اولویت دادن به یک برنامه خواب منظم (۷-۹ ساعت) حیاتی است.
- رژیم غذایی سالم: یک رژیم غذایی متعادل (مانند رژیم مدیترانهای) که سرشار از میوهها، سبزیجات، غلات کامل و چربیهای سالم است، از سلامت مغز پشتیبانی میکند.
- پرهیز از مصرف مواد: الکل و مواد مخدر ممکن است به طور موقت احساس بهتری ایجاد کنند، اما در درازمدت افسردگی را تشدید کرده و درمان را دشوار میسازند.
اهمیت غربالگری و تشخیص زودهنگام
افرادی که سابقه خانوادگی دارند باید نسبت به علائم اولیه افسردگی هوشیارتر باشند. این علائم ممکن است ظریف باشند: تحریکپذیری مداوم، از دست دادن علاقه به سرگرمیها، خستگی همیشگی یا تغییر در الگوی خواب.
در مورد سابقه خانوادگی خود با پزشک مراقبتهای اولیه (پزشک عمومی) صحبت کنید. آنها میتوانند غربالگریهای منظم سلامت روان را انجام دهند. تشخیص زودهنگام افسردگی بسیار مهم است، زیرا هر چه درمان زودتر شروع شود، نتایج بهتری به همراه خواهد داشت و از مزمن شدن بیماری جلوگیری میکند.
رویکردهای درمانی افسردگی

قبل از هرگونه اقدام درمانی، حتماً با دکتر روانشناس خود مشورت کنید. اطلاعات این بخش صرفاً جهت آگاهیبخشی است و جایگزین توصیه پزشکی حرفهای نیست. درمان افسردگی بسیار فردی است و باید متناسب با نیازهای خاص شما تنظیم شود.
اگر افسردگی تشخیص داده شود، مهم است که بدانید این یک بیماری قابل درمان است. ترکیبی از روشهای زیر معمولاً مؤثرترین رویکرد است:
رواندرمانی (گفتگو درمانی)
رواندرمانی سنگ بنای درمان افسردگی است و به افراد کمک میکند تا الگوهای فکری منفی را شناسایی و تغییر دهند، روابط را بهبود بخشند و مهارتهای مقابلهای سالم را بیاموزند.
- درمان شناختی-رفتاری (CBT): این روش به افراد کمک میکند تا الگوهای فکری و رفتاری تحریفشده یا منفی را که به افسردگی دامن میزنند، شناسایی کرده و آنها را با الگوهای سالمتر و واقعیتر جایگزین کنند.
- درمان بین فردی (IPT): این روش بر مشکلات روابط و مسائل بین فردی (مانند سوگ، تعارضات نقشی یا انزوای اجتماعی) که ممکن است با افسردگی مرتبط باشند، تمرکز دارد.
دارودرمانی
پزشک یا روانپزشک ممکن است داروهای ضدافسردگی را توصیه کند. این داروها با تأثیر بر انتقالدهندههای عصبی در مغز (مانند سروتونین یا نوراپینفرین) به بهبود خلقوخو و کاهش علائم کمک میکنند.
- انواع رایج: شامل مهارکنندههای انتخابی بازجذب سروتونین (SSRIs) و مهارکنندههای بازجذب سروتونین و نوراپینفرین (SNRIs) هستند.
- نکته کلیدی: یافتن داروی مناسب و دوز مناسب ممکن است به زمان و کمی آزمون و خطا نیاز داشته باشد. داروها معمولاً در ترکیب با رواندرمانی بهترین نتیجه را میدهند.
سایر مداخلات و درمانهای نوین
برای افسردگی شدید یا مقاوم به درمان (که به رواندرمانی و داروهای اولیه پاسخ نداده است)، گزینههای دیگری نیز وجود دارد:
- درمان با تشنج الکتریکی (ECT): یک روش بسیار مؤثر و ایمن (تحت بیهوشی عمومی) برای افسردگی شدید که در آن جریانهای الکتریکی کوچکی به مغز فرستاده میشود.
- تحریک مغناطیسی ترانسکرانیال (TMS): یک روش غیرتهاجمی که از میدانهای مغناطیسی برای تحریک سلولهای عصبی در مغز که در کنترل خلقوخو نقش دارند، استفاده میکند.
پرسشهای متداول
۱. آیا افسردگی از مادر به ارث میرسد یا پدر؟ خطر ابتلا به افسردگی میتواند از هر دو طرف خانواده به ارث برسد. هیچ مدرک قوی مبنی بر اینکه این خطر صرفاً از مادر یا پدر منتقل میشود وجود ندارد. به خاطر داشته باشید که خانوادهها نه تنها ژنها، بلکه محیط، الگوهای رفتاری و مکانیسمهای مقابلهای را نیز به اشتراک میگذارند، که همگی میتوانند در خطر ابتلا نقش داشته باشند.
۲. اگر والدین من افسردگی داشته باشند، احتمال ابتلای من چقدر است؟ داشتن والدین مبتلا به افسردگی، خطر ابتلای شما را ۲ تا ۳ برابر نسبت به جمعیت عمومی افزایش میدهد. با این حال، این به معنای قطعیت نیست. آمارها نشان میدهد که اکثر فرزندان والدین افسرده، خودشان به اختلال افسردگی اساسی مبتلا نمیشوند.
۳. آیا آزمایش ژنتیک میتواند بگوید من افسرده میشوم؟ خیر. در حال حاضر، هیچ آزمایش ژنتیک تجاری یا بالینی وجود ندارد که بتواند به طور قابل اعتماد پیشبینی کند که آیا شما به افسردگی مبتلا خواهید شد یا خیر. از آنجایی که افسردگی یک اختلال چندژنی بسیار پیچیده است، آزمایش یک یا چند ژن اطلاعات مفیدی برای پیشبینی ارائه نمیدهد.
۴. آیا افسردگی در زنان ارثیتر است؟ افسردگی در زنان تقریباً دو برابر مردان شایع است، اما دلایل این تفاوت پیچیده است و لزوماً به این معنا نیست که ارثیتر است. این تفاوت احتمالاً ناشی از ترکیبی از عوامل بیولوژیکی (مانند نوسانات هورمونی)، اپیژنتیکی، و عوامل اجتماعی-محیطی (مانند نرخ بالاتر تجربیات آسیبزا و فشارهای اجتماعی متفاوت) است.
۵. آیا میتوانم با وجود داشتن ژنهای افسردگی، از ابتلا به آن جلوگیری کنم؟ بله. این مهمترین پیام است. ژنها تنها بخشی از داستان هستند (۳۰-۵۰٪). با مدیریت فعالانه ۵۰ تا ۷۰ درصد دیگر (محیط و سبک زندگی)، میتوانید به طور قابل توجهی خطر ابتلا را کاهش دهید. تمرکز بر مدیریت استرس، حفظ روابط اجتماعی قوی، ورزش منظم، خواب کافی و تغذیه سالم، همگی راهکارهای قدرتمندی برای ایجاد تابآوری در برابر آسیبپذیری ژنتیکی هستند.
لیست روانشناس های تهران
-
دکتر جواد صادقی، مشاور، روانشناس و رواندرمانگر در چهارراه سهروردی
دکتر سارا دیانت، مشاور و روانشناس در زعفرانیه
دکتر مستانه رنجبر، روانشناس، هیپنوتراپی و نوروتراپی در خیابان شریعتی
دکتر سپیده رحیمی نژاد، روانکاو، روانشناس و زوج و خانواده درمانی در ولیعصر، نرسیده به پارک ملت
دکتر آزاده موسوی، متخصص روانشناسی بالینی، نویسنده، مدرس دانشگاه، عضو انجمن روانشناسان آمریکا در سعادت آباد و جردن
دکتر بهزاد تریوه، روانشناس و مشاور در یوسف آباد
دکتر زیبا ایرانی، روان شناس، مشاور و عضو هیئت علمی دانشگاه در تهرانپارس، دهکده المپیک، اندرزگو و پاسداران
امیرمهدی یوسفی، روانشناس، روان درمانگر و روانکاو در جمالزاده شمالی
دکتر نیما گنجی، روانشناس و عضو هیئت علمی در سعادت آباد
دکتر ماندانا شعبان، روانشناس و متخصص روان درمانی فردی و زوج درمانی در اتوبان ستاری
راهکارهای نهایی برای مدیریت خطر افسردگی
بازگردیم به سوال اصلی: آیا افسردگی ارثی است؟ بله، تا حدی. ژنتیک در این بیماری نقش دارد و وراثتپذیری آن حدود ۳۰ تا ۵۰ درصد تخمین زده میشود. اما این آمار نباید مایه ترس باشد، بلکه باید منبع قدرت باشد. این آمار به ما میگوید که بخش بزرگتری از خطر (۵۰ تا ۷۰ درصد) تحت تأثیر عواملی است که بسیاری از آنها قابل مدیریت یا تغییر هستند: محیط ما، تجربیات ما، انتخابهای سبک زندگی ما و نحوه مقابله ما با استرس.
افسردگی نتیجه یک رقص پیچیده بین ژنها و محیط است. ژنتیک ممکن است یک نقشه راه اولیه یا یک آسیبپذیری زمینهای ایجاد کند، اما این تجربیات زندگی و انتخابهای روزمره ما هستند که اغلب مسیر نهایی را تعیین میکنند.
دیدگاه تان را بنویسید