جمهوری اسلامی: سياست دوگانه آمريكا در كشورهاي عربي
چه كسي باور ميكرد كه مرگ يك نوجوان معلول تونسي، به انفجار عظيم احساسات عمومي در تونس منجر شود و طومار حاكميت ننگين رژيم "بن علي" را درهم بپيچد؟
قيامهاي خودجوش در دنياي عرب، نويدبخش ايجاد فضائي است كه راه را براي احياي عزت و عظمت كشورهاي عربي در برابر استعمار سياه و رژيم اشغالگر صهيونيستي باز ميكند و زمينههاي رشد و بالندگي روزافزون دنياي اسلام را فراهم ميسازد. رفتار شتابزده و اقدامات انفعالي آمريكا و متحدانش در قبال اين حوادث عظيم و پردامنه، به خوبي نشان ميدهد كه استكبار در اين مقوله كاملاً غافلگير شده و در تحليل علل و عوامل موثر در اين پديدههاي غيرمنتظره، عاجز مانده است. چه كسي باور ميكرد كه مرگ يك نوجوان معلول تونسي، به انفجار عظيم احساسات عمومي در تونس منجر شود و طومار حاكميت ننگين رژيم "بن علي" را درهم بپيچد؟ چه كسي تصور ميكرد كه سقوط بن علي در طول مدتي كمتر از سه هفته به سقوط رژيم كمپ ديويدي قاهره بيانجامد؟ چه كسي ميتوانست پيامدهاي عظيم سقوط رژيم در تونس و مصر را بر دنياي عرب، پيش بيني كند و به اين جمع بندي برسد كه فردا شاهد قيام ملتها در اردن، الجزاير، يمن، عمان، بحرين، ليبي و حتي عربستان خواهيم بود؟ البته اين يك روي سكه است. اگرچه خشم و خروش ملتهاي عرب در مقطع كنوني، قلوب جريحهدار شده ملتهاي مسلمان و عرب را تقريباً به يك اندازه خرسند كرده و تمامي ملتها با خشنودي و يقيناً همراه با دلواپسي به پيگيري روند تحولات پرشتاب منطقه سرگرمند، ولي اين خرسندي توأم با نگراني ملتهاي مسلمان و عرب از سوي ديگر با ترفندهاي شيطاني آمريكا و متحدانش براي "موج سواري" و توسل به سياستهاي تاخيري به منظور عبور از مقطع كنوني، با هزينهاي كمتر جهت تأمين منافع حداكثري استكبار و مزدوران محلي آن همراه است. تصادفي نيست كه امروزه شاهد "همسوئي قابل درك و رديابي" رسانههاي استكباري در جهت كمك به سياستهاي پشت پرده و حتي با هدف "بسترسازي" براي تحقق اهداف آشكار و نهان استكبار هستيم. دقيقاً به همين دليل است كه "تغيير سريع تاكتيك ها" در جبهه دشمنان ملتهاي عرب رخ ميدهد و يك روز نظاميان سركوبگر در تونس، مصر، الجزاير، بحرين، يمن و اردن به سوي مردم بي دفاع كشورشان آتش ميگشايند و حتي قذافي دستور بمباران هوائي "بن غازي" و "سيرت" را صادر ميكند و با تانك و توپخانه و خمپاره به سوي تظاهر كنندگان شليك مينمايد ولي ساعاتي بعد، ناگهان تاكتيك عملياتي سركوبگران تغيير ميكند و بلندگوهاي رژيم از "مذاكره"، "سازش"، "آتش بس"! و تفاهم سخن ميگويند و مدعي هستند كه پيام مردم را شنيدهاند و آنرا مقطعي ميدانند، بر شهداي قيام، درود ميفرستند و از مرگ آنها اظهار تاسف و حتي "عذرخواهي" ميكنند! چرا؟ هدف از اين تغيير تاكتيك ها، يقيناً تمكين به خواست مردم نيست، بلكه هدف آنست كه مردم را خسته، دلسرد، منفعل و پراكنده سازند تا فرصتي براي تحقق اهداف آشكار و نهان خودشان فراهم شود. اين همان سياست دوگانهاي است كه واشنگتن و متحدانش در پيش گرفتهاند تا هر دو سوي قضيه را با خود همراه كنند. آنها درصدد هستند از يكسو به حفظ و حمايت از رژيمهاي ضد مردمي بپردازند و تا سر حد امكان از بقاي آنها جانبداري نمايند و در عين حال درصورت سقوط آنها، "مهرههاي دست آموز" ديگري را جايگزين سازند و از سوي ديگر به ملتها چنين وانمود كنند كه گويا حقوق بشر و خواستههاي مردم را درك ميكنند و به آن احترام ميگذارند. به راستي چگونه ممكن است موضع "باراك اوباما" در قبال حوادث مصر، 5 بار تغيير كند و از جانبداري كامل از مبارك، به ضرورت كناره گيري فوري و سپس به ضرورت بقاي وي بر مسند قدرت تا پايان دوران رياست جمهوري، نوسان داشته باشد؟ اكنون مبارك، با آنكه ظاهراً كناره گيري كرده ولي در "شرم الشيخ" همچنان در كانون مذاكره و "تصميم سازي" با طيف وسيعي از مقامات آمريكا، اروپا، سران و وابستگان عرب و رژيم صهيونيستي قرار دارد. درك ابعاد اين رفتار فريبكارانه كه آمريكا، اروپا و سران عرب، در پيش گرفتهاند و در يك طرح مدون با "تقسيم وظايف" هر يك، به ايفاي نقشي سرگرمند، به ملتهاي عرب و به پيشتازان قيامهاي خودجوش دنياي عرب نشان ميدهد كه لازم است هشياري خود را حفظ كنند و به ملتها بفهمانند كه حتي به نيمه راه نيز نرسيدهاند و بايستي با دقت، همه چيز را زير نظر داشته باشند كه خون شهيدان و ثمره خون دل ملتها به سادگي بر باد نرود. اين، موضوع مهمي است كه عقب نشيني رژيمهاي سركوبگر در قبال خيزش ملتهاي عرب، ناشي از حسن نيت و اراده دولتها نيست بلكه يك تاكتيك عملياتي و آنهم از روي "اجبار" است كه فريبكارانه سعي كنند ملتها را به ظاهر دلگرم سازند و در عين حال باتوسل به سياستهاي تاخيري، و دفع الوقت، آنها را به خانهها بفرستند و مجدداً اوضاع گذشته را در مقياسي وحشتناك تر، احيا كنند. چگونه قابل هضم است كه رژيم الجزاير، "حالت فوق العاده" را ظاهراً لغو ميكند اما در مقياسي وسيعتر از دوران 20 ساله گذشته، به نيروهاي سركوبگر فرمان ميدهد كه با حضور در شهر و روستا به قلع و قمع مخالفان بپردازند و در همان حال، مدعي است كه پيام مردم را نيز شنيده و به آن احترام ميگذارد؟ مسئله كاملاً روشن است، آمريكا و متحدان اروپائيش با توسل به سياستهاي دوگانه مايلند به هر قيمت ممكن، موقعيت متزلزل خود را در دنياي عرب تثبيت كنند، خواه با حفظ مهرههاي كنوني، خواه با جايگزيني مهرههاي دست آموز جديد. اما مقامات آمريكائي حافظه تاريخي ملتها را دستكم گرفتهاند و تصور ميكنند با اين شگردهاي رسوا ميتوانند منافع نامشروع خود را حفظ كنند و حال آنكه ملتها ميدانند و در پرتو تحولات منطقه به قطعيت رسيده ا ند كه آلترناتيو هميشگي آمريكا و اروپا براي منطقه و دنياي اسلام، همان ديكتاتورهائي هستند كه اگر نامشان هم تغيير كند، وابستگي آنها به استعمار سياه، همچنان قطعي و به اثبات رسيده است.
دیدگاه تان را بنویسید