ادراک متفاوت ایران و اروپا از ماهیت مذاکره
به نظر میرسد تیم مذاکرهکننده جمهوری اسلامی ایران همچنان تلاش داشت مذاکرات را در چهارچوب توافق برجام و حقوق شناختهشده ایران در قالب انپیتی، بویژه در موضوع غنیسازی، متمرکز نگه دارد و از ورود به مباحث موشکی و منطقهای خودداری کند. بر همین اساس، میتوان گفت که در این دور از مذاکرات، اختلاف نظرهای عمیقی میان طرفین، بویژه در سطح موضوعات مورد گفتوگو، وجود داشته است.

در پی مذاکرات روز جمعه میان ایران و تروئیکای اروپایی، شکاف میان انتظارات طرفین بار دیگر آشکار شد؛ جایی که اروپا با عبور از چهارچوب سنتی برجام، مطالباتی چون «غنیسازی صفر»، اظهار درباره ذخایر اورانیوم ۶۰ درصدی و تهدید به فعالسازی مکانیزم ماشه را روی میز گذاشت. به گفته دکتر بهزاد احمدی لفورکی، استاد دانشگاه تهران و متخصص مسائل اروپا، این سطح از مطالبات نشاندهنده این است که اولویت اروپا در مورد ایران نه رفتار در چهارچوب نظم قاعده محور که فشار بر ایران در «لحظه حساس کنونی» است. حتی به قیمت اینکه همراستایی کامل با مواضع واشنگتن در پرونده ایران را دردستور کار قرار دهد. آن هم در حالی که ایران تلاش دارد گفتوگوها را در چهارچوب حقوقی برجام و انپیتی محدود نگه دارد. مذاکرات اخیر در واقع عرصهای است برای سنجش این پرسش محوری: آیا اروپا هنوز بازیگر مستقل و چندجانبهگرای عرصه دیپلماسی هستهای است یا به ابزاری در امتداد فشار حداکثری آمریکا بدل شده است؟
تروئیکای اروپایی در مذاکرات روز جمعه چه رویکردی اتخاذ کرده بودند و برآیند این مذاکرات چه بود؟
به نظر میرسد که طرفهای اروپایی در این دور از مذاکرات تلاش داشتند سطح تازهای از مطالبات خود را مطرح کنند. بررسی خواستههای آنها نشان میدهد که مطالباتشان فراتر از چهارچوبهای سنتی و متعارف برجام بوده است.
برای مثال، در میان شروط مطرحشده، موضوع غنیسازی صفر بهعنوان یک محور اصلی عنوان شده که بر اساس آن از ایران خواسته شده کلیه اطلاعات حساس و کلیدی خود را ارائه دهد، از جمله در خصوص ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنیشده با خلوص ۶۰ درصد. این در حالی است که مشخص نیست ایران در ازای این سطح از شفافسازی، چه نوع تضمینهای مشخص و قابل اتکایی دریافت خواهد کرد.
از دیگر موارد مطرحشده، تهدید به استفاده از مکانیزم حل اختلاف، موسوم به «مکانیزم ماشه» و همچنین ورود به موضوعات منطقهای است. بویژه آنکه وزیر امور خارجه فرانسه در اظهارات روز یکشنبه خود بار دیگر بر ضرورت دستیابی به یک توافق جامع با ایران تأکید کرد. منظور از توافق جامع، توافقی است که علاوه بر مسائل هستهای، ابعاد موشکی و منطقهای را نیز دربر گیرد.
با توجه به این مواضع، میتوان گفت که طرف اروپایی عملاً در سطحی متفاوت از گذشته و با مطالباتی فراتر از مفاد برجام وارد گفتوگوها شده است.
در مقابل، به نظر میرسد تیم مذاکرهکننده جمهوری اسلامی ایران همچنان تلاش داشت مذاکرات را در چهارچوب توافق برجام و حقوق شناختهشده ایران در قالب انپیتی، بویژه در موضوع غنیسازی، متمرکز نگه دارد و از ورود به مباحث موشکی و منطقهای خودداری کند. بر همین اساس، میتوان گفت که در این دور از مذاکرات، اختلاف نظرهای عمیقی میان طرفین، بویژه در سطح موضوعات مورد گفتوگو، وجود داشته است.
عدول اروپا از چهارچوب برجام در مذاکره با ایران را بر چه مبنایی میتوان تحلیل کرد؟
به نظر من، اروپاییها بیش از هر چیز در پی بازپسگیری امتیازاتی هستند که تصور میکنند در چهارچوب برجام به ایران اعطا کردهاند. شاید مهمترین امتیازی که از منظر طرفهای اروپایی در قالب برجام به ایران داده شد، به رسمیت شناختن حق غنیسازی ایران بود؛ یعنی اینکه جمهوری اسلامی ایران بتواند بهطور رسمی و مشروع به فعالیتهای غنیسازی بپردازد.
در حال حاضر، به نظر میرسد اروپاییها به دنبال آن هستند که این امتیاز را از ایران سلب کنند. در همین راستا، آنها مواضع خود را هرچه بیشتر به موضع ایالات متحده آمریکا نزدیک کردهاند؛ بهگونهای که عملاً بر این نکته تأکید دارند که ایران نباید هیچگونه فعالیت غنیسازی داشته باشد. این تغییر رویکرد نشاندهنده یک چرخش بنیادین در مواضع اروپاییهاست، بهطوریکه در این زمینه دیگر اختلافنظر معناداری میان بروکسل و واشنگتن دیده نمیشود.
اما اینکه چرا چنین تغییری اکنون رخ داده، صرفاً قابل تقلیل به عامل جنگ نیست. بهطور کلی، اروپاییها ارزیابی خاصی از وضعیت فعلی جمهوری اسلامی ایران دارند؛ از جمله چالشهای اقتصادی، بحرانهای مربوط به ناترازی انرژی، مشکلات اقلیمی، و در نهایت شرایط ناشی از تهدیدات و اقدامات نظامی از سوی رژیم صهیونیستی.
بر این اساس، از منظر آنها دو سناریو متصور است: یا ایران با خواستههای مطرحشده کنار میآید و در این صورت اروپاییها منافع بیشتری کسب میکنند؛ یا ایران مخالفت میکند، که در این حالت ابزارهایی نظیر مکانیزم ماشه فعال میشود و امکان بازگشت تحریمها فراهم خواهد شد. بویژه فشارهای اقتصادی شدیدتر بر ایران اعمال شده و حتی ممکن است فضا برای ایالات متحده فراهم شود تا مسأله بازگشت پرونده ایران به ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل را مطرح کرده و با تفسیر خاص خود، ایران را بهعنوان تهدیدی علیه صلح و امنیت بینالمللی معرفی کند؛ امری که میتواند توجیهی برای اقدامات نظامی احتمالی تلقی شود.
هرچند به باور من، آمریکاییها پیش از این نیز نشان دادهاند که به چهارچوبهای حقوقی چندان پایبند نیستند و در عمل، رفتارهایی بهمراتب خارج از قواعد بینالمللی از آنها سر زده است.
در این فضا، آیا باید نقشآفرینی اروپا در مذاکرات را در امتداد اهداف و منافع ایالات متحده ارزیابی کرد، یا اینکه اروپا رویکردی مستقل و متفاوت از آمریکا دارد؟
در خصوص اینکه اروپا با ایالات متحده کاملاً همراستا و هماهنگ عمل میکند، تا حدی با این دیدگاه موافقم، اما این تحلیل را کامل و کافی نمیدانم. واقعیت این است که اروپاییها تلاش دارند برای خود در این معادله جایگاه و نقشی مستقل تعریف کنند. از زمانی که افول جایگاه بینالمللی اروپا آغاز شد یا به تعبیری که رایج شده، زمانی که اروپا «بیوزن» تلقی شد؛ تلاش مضاعفی برای بازتعریف نقش خود در عرصه سیاست بینالملل آغاز کردهاند.
پرونده برجام یکی از مهمترین ابزارهایی است که اروپا میکوشد با بهرهگیری از آن، خود را بهعنوان یک بازیگر مؤثر دوباره به صحنه بازگرداند. آنها میخواهند از این پرونده برای تنظیم روابط خود با آمریکا، روسیه و سایر قدرتها استفاده کنند. بهعبارت دیگر، برجام برای اروپا صرفاً یک پرونده مربوط به ایران نیست، بلکه ابزاری است برای بازیابی نقش بینالمللیاش.
سه کشور اروپایی عضو برجام نیز از حق فعالسازی مکانیزم ماشه برخوردارند و این خود یک ابزار مهم در اختیار آنهاست. از این منظر، اروپا هم تلاش دارد از این ابزار برای تأثیرگذاری بر تعاملات با آمریکا بهرهبرداری کند و هم بهنوعی با داشتن برگ برندهای روی میز، موضع خود را در برابر شخصیتهایی مانند ترامپ که همواره اروپا را به حاشیه راندهاند تقویت نماید. در این عرصه حتی معامله با اسرائیل با استفاده از این مکانیسم هم برای اروپاییها قابل تصور است.
آیا اروپا با عبور از برجام، نظم بینالمللی مدنظر خود را نقض نمیکند؟
اروپاییها بهطور کلی درباره ایران نفع خود را در کنترل ایران در حوزههایی میبینند که برایشان اولویت دارد. حال اگر این کنترل از مسیر اقدامات آمریکا نیز حاصل شود، طبیعتاً برای آنها هم مطلوب خواهد بود.
از سوی دیگر، اروپاییها همچنان بر این باورند که پرونده هستهای ایران بدون مشارکت اروپا قابل حلوفصل نیست. به عبارت دیگر، حتی اگر برای مدتی از روند مذاکرات کنار گذاشته شوند، باز هم معتقدند که ایران ناگزیر در ادامه مسیر با اروپا مواجه خواهد شد و گذرش به اروپا خواهد افتاد. از این منظر، آنها کنار گذاشته شدن موقت خود از روند چندجانبه را الزاماً بهمنزله شکست نمیدانند، بهویژه اگر در نهایت اهداف مدنظرشان محقق شود.
پیش از آغاز مذاکرات ایران و اروپا بحث همکاری مجدد ایران با آژانس مطرح شد، چطور میتوان مخالفت ایران با تمدید مکانیزم ماشه و همزمان همکاری با آژانس را تحلیل کرد؟
پذیرش تمدید مکانیسم ماشه، بهمعنای پذیرش مشروعیت حقوقی اروپا در استفاده از این ابزار است؛ در حالی که ایران بارها تأکید کرده که طرفهای اروپایی در این زمینه فاقد مشروعیت هستند. در چنین شرایطی، همراهی ایران با بازگشت بازرسان آژانس، بیشتر در چهارچوب مدیریت فضای بینالمللی و ایجاد نوعی انعطاف تاکتیکی قابل تحلیل است، نه بهمعنای پذیرش مشروعیت سیاسی یا حقوقی طرف مقابل. از طرف دیگر، باید توجه داشت که حتی اگر ایران تمدید را بپذیرد، تجربه نشان داده که در بازه زمانی کوتاه (مثلاً شش ماه آینده)، مجدداً خواستههای جدیدی روی میز قرار خواهد گرفت؛ بهطوری که ایران ناگزیر از عقبنشینیهای بیشتری خواهد شد.
آیا استدلال خرید زمان از سوی مدافعان تمدید مکانیزم ماشه قابل قبول است؟
بهنظر من، زمان در این شرایط بیشتر به ضرر ایران است. هرچند ایران تلاش دارد از طریق مدیریت فضای بینالمللی، تابآوری داخلی خود را افزایش دهد، اما مذاکره با اروپا در شرایط فعلی، منفعت ملموسی ندارد. تجربه نشان داده که اروپا در تعهدات خود ناموفق بوده و عملاً در مسیر فشار حداکثری گام برداشته است. بنابراین، اتکا به مذاکرات با اروپا در این شرایط، چندان واقعبینانه نیست.
اروپا و چالش نظم بینالملل
نکته دیگر که البته در فضای تحلیلی داخل کشور کمتر مورد توجه قرار میگیرد این است که اروپا خود را همچنان ضامن نظم بینالمللی قاعدهمحور میداند؛ نظمی که با رویکردهای بیقاعده و یکجانبهگرایانه ترامپ در تضاد قرار دارد. اروپا از این منظر، آسیبپذیر است و در تلاش است تا با تأکید بر چهارچوبهایی مانند NPT، نقش آژانس بینالمللی انرژی اتمی و نهادهایی همچون سازمان ملل، این نظم را تقویت کند. از این زاویه، منافع اروپا ایجاب میکند که نظام بینالملل مبتنی بر قواعد حفظ شود؛ امری که آمریکا الزامی برای آن قائل نیست. با این حال، در نهایت باید گفت که دستکم در موضوع ایران، بهویژه در خصوص مسأله غنیسازی، فاصله دیدگاههای اروپا و آمریکا بهشدت کاهش یافته است و به نظر میرسد هر دو طرف بر سر ضرورت اعمال فشار برای توقف کامل غنیسازی در ایران، به جمعبندی بسیار نزدیکی رسیدهاند.
روزنامه ایران
دیدگاه تان را بنویسید